بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

کارگاه نویسندگی -1

نمی دانست روز است یا شب.تنها مانده بود.از نوازش هایش خبری نبود.ناراحت و مغموم نگاهی به پرده ی روبرویش انداخت .سه روز بود که این پرده کنار نرفته بود. نگران شده بود که نکند برای او اتفاقی افتاده باشد.آخرسابقه نداشت که این همه مدت از هم دور باشند.او همیشه دوست داشت که وقتی کاکتوس، گل می دهد آنجا باشد و ببیند.حالا که وقت آن رسیده بود او نبود.ناراحتی را در تمام وجودش حس می کرد. مدام با خودش تکرار می کرد حالا نه.بگذار او بیاید ...
خواب بود.صدای در را شنید.هشیار شد.او بود که به سمت پنجره می آمد.پرده را کنار زد.نور آفتاب به داخل هجوم آورد.به نور که عادت کرد لبخند همراه با تعجب او را به روی خود دید.غنچه ای در او شکفته بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.