بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

13

بعد دو سال بری دانشگاه واسه تسویه

بعد ببینی که بهت میگن کتاب گرفتی پس ندادی

بعد هی بگی پس دادم حتی جریمه دیرکرد دادم

برن نگاه کنن ببینن نیست

مسئولی که کتابارو ازت گرفته بود هم ازونجا رفته باشه

بیای خونه و همه جا رو بگردی ببینی نیست

هیچی دیگه

یه خرید کتاب افتادم

کارگاه نویسندگی - 9



روبروی ویترین لوازم التحریری ایستادم.
"کاغذ رنگی، مداد رنگی، آبرنگ، اسباب بازی، خمیر بازی و ...
اصلا دنیا در کودکی رنگی بود. طعم شیرین آن ، هنوز هم زیر زبانمان هست.
بزرگ که شدیم رنگ از زندگیمان رفت. همه چی سیاه و سفید شد و خیلی که ارفاق دادند شدند رنگ های مجاز. خاکستری، سورمه ای، قهوه ای و یشمی.
درگیر کلیشه ها شدیم و سنت ها را باور کردیم و کم کم رنگ های مجاز شدیم. و وقتی هم پرسیدیم چرا؟گفتند تا بوده همین بوده.نمی شود که سنت ها را کنار گذاشت، می شود؟
گفتیم چطور بچه که بودیم می توانستیم؟
گفتند خودت که گفتی بچه بودی.شرایط عوض شده...
گفتیم چه شرایطی؟
و سکوت پاسخ پرسش ما بود.
از باورشان، باورمان شد که بزرگ شدیم و.پدران و مادرانمان از ما خواستند کودک درونمان را بکشیم و مثل آن ها رفتار کنیم و رنگین کمان نباشیم.
رنگ لباس هایمان مجاز شد،جعبه مداد رنگی به داخل کشو رفت.اسباب بازی ها را پنهان کردیم که کسی نبیند ، تا نداند که هنوز بچه ایم.خودمان را با شرایط وفق دادیم.و حالا حسرت روز های کودکی را می خوریم.آن روزهای زیبا که رنگ از همه جای زندگی بالا می رفت و زندگی واقعی تر بود، هیچ ممنوعیتی نداشت. نقاب نمی زدیم و خود واقعیمان بودیم.
با این حال هنوز  دلمان برای آن لباس رنگی می تپد، هنوز هم چشمانمان دنبال مداد رنگی و اسباب بازی است و برای در  دست گرفتن آن ها بی تاب هستیم. هنوز از تَه دل، همان کودکانی هستیم که دنبال شادی و رنگ هستند.
و حالا ما هستیم و افسوس سادگی و روزهای رنگی کودکی ."
به داخل فروشگاه رفتم و به یاد آن روزها مداد رنگی و خمیر بازی خریدم.