بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

کارگاه نویسندگی -2


رویا، در این مدتی که اینجا بود دوست داشت بداند که اگر پنجره را باز کند چه می بیند.با هر صدایی که می شنید در ذهنش تصویرسازی می کرد. مثل صبح ها، که صدای بچه ها می آمد این فکر به ذهنش می رسید که پنجره دقیقا مشرف به حیاط مدرسه ای باز می شود که بچه ها در آن جا با خوشحالی به بازی مشغول هستند. یا عصر ها که صدای مردم و گاری چی های دستفروش را می شنید فکر می کرد که پنجره رو به خیابانی باز می شود که در آن زندگی جریان دارد...
از دو ساعت پیش که باندها را از روی چشمانش برداشتند به دنبال فرصتی بود که به سمت پنجره ی اتاقش در بیمارستان برود.حالا این فرصت بدست آمده بود. دل توی دلش نبود.به سمت اتاقش رفت.اولین چیزی که نظرش را جلب کرد پرده کرکره ای بود که جلوی پنجره قرار داشت.آرام به سوی پنجره رفت.پرده را کنار زد.سبزی دیوار روبرو، شادی را به دل او هدیه کرد.حالا فقط او بود و پیچک سبز دیوار.چیزی که هیچ وقت تصورش را نمی کرد.

کارگاه نویسندگی -1

نمی دانست روز است یا شب.تنها مانده بود.از نوازش هایش خبری نبود.ناراحت و مغموم نگاهی به پرده ی روبرویش انداخت .سه روز بود که این پرده کنار نرفته بود. نگران شده بود که نکند برای او اتفاقی افتاده باشد.آخرسابقه نداشت که این همه مدت از هم دور باشند.او همیشه دوست داشت که وقتی کاکتوس، گل می دهد آنجا باشد و ببیند.حالا که وقت آن رسیده بود او نبود.ناراحتی را در تمام وجودش حس می کرد. مدام با خودش تکرار می کرد حالا نه.بگذار او بیاید ...
خواب بود.صدای در را شنید.هشیار شد.او بود که به سمت پنجره می آمد.پرده را کنار زد.نور آفتاب به داخل هجوم آورد.به نور که عادت کرد لبخند همراه با تعجب او را به روی خود دید.غنچه ای در او شکفته بود.

کارگاه نویسندگی

از امروز داستان ها و متن هایی که در کارگاه نویسندگی می نویسم را در اینجا قرار می دهم.

12

فک نمی کردم این همه فاصله بین پست هام بیافته

دوباره شروع می کنم

اما این بار به صورتی دیگر

نه فقط یک وبلاگ خاطره نویسی

شاید داستان

شاید خاطره

شاید دلنوشته

و ...

امیدوارم زیرش نزنم

حداقل برای خودم