بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

بر بال ترمه خیال

ماهی بانوی سابق !!!

کارگاه نویسندگی -6


تُنگ ماهی خالی از آب و ماهی ، تنها و غریب در مکانی که هیچ ارتباطی به او نداشت نشسته بود و دل تَنگ ماهی و آب.

مرگ ماهی گلی بازیگوشش را به چشم دیده بود و سرریز شدن آب را از درونش.

حس تهی بودن و غریبی دست از سر او بر نمی داشت، فکر و خیال رهایش نمی کرد. انگار بدون ماهی گلی، او دیگر به چشم نمی آمد.

از غمِ خالی بودنِ درونش  فرار می کرد. در قلبش خیال چرخش و رقصیدن و سماع ماهی را داشت و آرزوی موج های آب به دیواره بلوری اش.

 

 

صدای باران پاییزی را که شنید فهمید که  نصف راهِ انتظار را رفته است و منتظر سال نو ماند



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.